- شیر بان
- محافظ اسد نگهبان شیر
معنی شیر بان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل شیربان
ساربان، کسی که از شتر مواظبت کند
جایی که در آن شیر فراوان باشد شیر ناک
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
نگهبان شیر
شتر بان، ساربان
مدت متمادی دور و دراز زمان پیشین
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول
جای تیر ترکش تیرکش
نگخبان فیل، فیل بان
پرند باف کسی که از موی (یا ابریشم) پارچه بافد موی تاب. کسی که اشعار بی ارزش گوید
کاروانسرایی که شتران را در آن جا مسکن و غذا دهند و نگهداری کنند طویله شتر اشتر خان
بار شتر باری که به اندازه قدرت حمل یک شتر باشد
شکر ریزنده، بسیار شیرین
پارسی تازی گشته شوربا
جایی که شیر در آن راوان باشد شیر لان
نانی که از آرد گندم و شیر و روغن پزند
برنگ شیر سفید
جسور شدن جرات یافتن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
محلی که شیر را در آن نگهداری کنند باغ وحش
برنگ شیر سفید
ساکن شهر، مقابل چادر و بادیه نشینی
بهای شیر دادن حق ارضاع، پول یا چیزی دیگر که داماد به پدر و مادر عروس دهند
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
شیر خشمگین، شیر درنده، قسوره، اصلان، ضرغام، صارم، هرماس، ریبال، هژبر، هزبر، همام، شیر شرزه
صورت شیر که بر روی بالش یا متکا نقش کرده باشند، برای مثال لاف نسبت زند حسود و لیک / شیر بالش نشد چو شیر عرین (انوری - ۳۹۴)
خر خاکی
نا آشکار
کاروانسرادار
کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است
مامور پلیس، پلیس